سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : دوشنبه 92/8/27 | 11:27 عصر | نویسنده : نازنین ظفرنیا

 چه ساده عاشق ترم می کنی

 دلم را به دلت می بندم

 حکایتم از بند دل گذشته است

 حرف بند بودن نفسم به نفس هایت است

 آغوشت آیینه بهشت است

 تو معجزه خدا بودی در ثانیه هایم . . .




تاریخ : یکشنبه 92/8/19 | 4:2 عصر | نویسنده : نازنین ظفرنیا

 با آمدنت به فصل جدیدی از زندگی رفتم

 با آمدنت رنگ ها عوض شدن

 کم بودنم تمام شد

 حجم بودنم را پیدا کردم

 وقتی آمدی نقطه ای سیاه در یک صفحه سفید بودم

 در آینه نگاه می کنم، همان نگاه همیشگی

 اما رنگ این نگاه فرق می کند

 رنگش پر از عشق به توست ....




تاریخ : چهارشنبه 92/8/15 | 9:16 عصر | نویسنده : نازنین ظفرنیا

 تلخی روزگارم

 در برابر تلخی قهوه هایی که می خورم هیچ است

 خسته شده ام 

 از طعم قهوه هایی که یکی پس از دیگری خوردم 

 که شاید ته یکی از فنجان ها نام تو بیفتد

 حتی فال هم از آمدنت قطع امید کرده است . . . 




تاریخ : چهارشنبه 92/8/15 | 7:24 عصر | نویسنده : نازنین ظفرنیا

 گاهی دلم بهانه ساده ترین چیز ها را می گیرد

 بهانه داشتن کسی که با من باشد،

 که ترجیحم بدهد به هر چیزی

 لعنت به تمام جاده ها

 به کوه ها .....

 به دریا ها

 به هر چیزی که آدم ها را جدا می کند از هم !!!




تاریخ : جمعه 92/8/3 | 12:3 عصر | نویسنده : نازنین ظفرنیا

 نگرانم می کنی

 گاهی با حرف هایت، گاهی با نگاهت

 نگران رفتنت

 زود رفتنت . . . 

 تا به دوست داشتنت دل می بندم

 نا امیدم می کنی از دوست داشته شدن

 ماندگار باش در تمام لحظه هایم




تاریخ : دوشنبه 92/7/22 | 7:21 عصر | نویسنده : نازنین ظفرنیا

 وجودم تاریک است، 

 مانند رنگ خالص بدی.

 معجزه ای وجود ندارد؛

 ناجی من سال ها است که فراری شده

 از بس که کلاغ روی بام سیاه بود

 سایه اش خود را ارزان به باد فروخت

 حالا هوا نیز برایم سنگین است

 حتی نگاه ستاره سنگین است

 سایه شوم کلاغ بر سرم سنگینی می کند

 




تاریخ : پنج شنبه 92/7/11 | 2:25 عصر | نویسنده : نازنین ظفرنیا

 از لیوان ها به آنکه شکست فکر می کنیم

 از آدم ها

 به آنکه نیست و رفته

 یا به آنکه هرگز نیامده است

 از میوه ها،

 به همانی که با خوردنش رانده می شویم

 و از کارها 

 همان هایی که انجامش دادنش بد است

 همیشه ممنوع ها و نداشته ها بهترند . . . . 




تاریخ : چهارشنبه 92/7/10 | 8:0 عصر | نویسنده : نازنین ظفرنیا

 دلم یک فنجان چای داغ می خواهد

 و کسی که باشد، بماند و بوی رفتن ندهد

 کسی که از تنهایی هایم با او بگویم

 من باشم و او 

 یک میز دو نفره و دو فنجان چای

 کسی که پشیمانم نکند از اعتماد کردن

 کسی که بماند

 حرف بزنیم، قدم بزنیم

 و هیچ کس نتواند فعل های جمعمان را مفرد کند

 دلم یک فنجان چای داغ می خواهد 

 یک عکس دو نفره

 بک لبخند از ته دل

 یک بودن بدون اجبار

 یک دوست داشتن که بوی نامردی ندهد . . . 




تاریخ : چهارشنبه 92/7/3 | 1:13 صبح | نویسنده : نازنین ظفرنیا

 سال ها تلاش می کنی

 برای فراموش کردن سخت ترین لحظه هایت

 تا حدودی موفق می شوی،

 بیخیالشان می شوی

 بیخیال تمام اشک هایی که ریختی،

 تمام دیده ها و شنیده هایت

 تا اینکه یک روز؛

 دیدن یک فیلم، شنیدن یک حرف

 چنان پلی به گذشته ات می زند که باورت نمی شود

 فکر می کنی به گذشته ات

 شاید نه خیلی دور یا نه خیلی نزدیک

 یادت می آید، همه آن روزهای تلخ

 نـــــــه !!!!

 فراموش نکرده بودم که یادم بیاید . . .

 باور قلبم بود که بودنشان را انکار کنم

 نشد، آن روزها همیشه با من می مانند . . . !!




تاریخ : سه شنبه 92/6/26 | 1:49 عصر | نویسنده : نازنین ظفرنیا

 خسته ام آنقدر که حتی توان آه کشیدن ندارم

 خسته ام به قدری که دیگر نمی توانم مقاومت کنم

 کاش می توانستم دیوار شوم بر سر راه رفتنت

 کاش اندازه نگرانی ام را درک می کردی،

کاش معنی دوستت دارم هایم را می فهمیدی

 هوس نیست، عادت نیست، ریا نیست این عشق واقعی است

 این دوستت دارم های از ته دل است

 باورم کن ؛ دوستت دارم




  • آی سی کیو آی سی ال
  • فال حافظ