سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : شنبه 89/12/14 | 10:29 عصر | نویسنده : نازنین ظفرنیا

 این روزها خلا امید را بیشتر از هر زمانی در زندگی ام احساس می کنم

 شاید یک دلیلش نبودن...

 نمی دانم دلایلش زیاد است

 گونه هایم بیشتر از همیشه پذیرای قطرات اشک اند

 آرزو هایم را مرور می کنم

 هدف هایم را دوره می کنم

 اما من فقط آشنای پاییزم

 شاید آن بهار گمشده تو باشی...




تاریخ : جمعه 89/12/6 | 10:4 عصر | نویسنده : نازنین ظفرنیا

 عجیب است اما از صبح زود هوایت را احساس می کردم

 از صبح تو را در رویا هایم می دیدم و آرزویت را داشتم

 تمام روز فکرم تو بودی

 اما چه کسی باور می کرد...؟

 تا بی قراری ام به اوج خودش رسید

 صدای قلبم آزارم می داد...

 باز هم تو مرا غافل گیر کردی...

 و این نیروی عشق است

 یک دیدار دیگر

 یک احساس دیگر

 باز هم بوی عطرت

 رنگ چشمانت

 لحن شیرینت

 مرا هوایی کرد

 هوای عــشــق...




تاریخ : دوشنبه 89/11/25 | 5:1 عصر | نویسنده : نازنین ظفرنیا

همه دنیا یک صدا برایم آواز عشق می خوانند

ولی قلب من پر از غصه عشق تو است

وقتی از کنارم رد می شوی با آن نگاه ناب

من محو تماشایت می شوم...

بگذار در عمق دریای دلت جایی برای مردن داشته باشم

می خواهم در آبی چشمانت غرق شوم

تابوت قلبم را پس نزن...

برای من هر روزم روز عشق است

اما امروز با پاک ترین احساس به تو می گویم

روز عشق مبارک...  




تاریخ : جمعه 89/11/8 | 7:26 عصر | نویسنده : نازنین ظفرنیا

 ورق می زنم صفحه های کتاب خاطرات را

 مرور می کنم لحظه های عاشقی را


 به یاد می آورم تلاش هایت را برای نبودن


 برای جا گذاشتن و رفتن...


 تو که می دانستی قرار است نباشی


 چرا آمدن را قبول کردی؟


 چرا لمس دستان پرامیدت را آرزویم کردی؟


 می گویند یوسف ها به کنعان باز می گردند...!!


 شاید آن یوسف استثنا بود... 




تاریخ : شنبه 89/11/2 | 9:53 عصر | نویسنده : نازنین ظفرنیا

 طلوع یک ستاره که واسطه عشق بود

 عشقی که به خاطر همان ستاره به وجود آمد

 عشقی که حالا غروب کرده...

 اما آن ستاره باعث تشدید عشق دیگری شد

 نامش را از شادی ها گرفتند و او همیشه شادی آفرین شد

 امشب سالگرد طلوع همان ستاره است...




تاریخ : سه شنبه 89/10/28 | 7:45 عصر | نویسنده : نازنین ظفرنیا

 وقتی بی تفاوتی امروزت اشک را به چشمم آورد

 احساس کردم دوستت دارم

 تا امروز اگر حسی بود سرکوبش می کردم

 اما امروز ...

 تو با من چه کردی؟!

 من به تو باختم

 خواهش می کنم زود تصمیم نگیر

 شاید باز هم فرصتی باشد....




تاریخ : یکشنبه 89/10/26 | 9:30 عصر | نویسنده : نازنین ظفرنیا

دل تنگی برای من واژه ای آشنا است

سراسر غربتم را با تنهایی پر کرده ام

دلم می خواهد نامه بنویسم

تمبر هست پاکت هم هست

و یک عالم حرف برای نوشتن...

کاش کسی جایی منتظرم بود




تاریخ : شنبه 89/10/18 | 11:25 عصر | نویسنده : نازنین ظفرنیا

باز هم موبایلم زنگ خورد و باز هم صدای غر زدن بقیه

به سمت گوشیم دویدم که بیشتر از اون زنگ نزنه

اما با دیدن شماره...

هر کاری که کردم نتونستم جواب بدم

نمیدونم صدات لحن حرف زدنت چه نیرویی داره...

ولی خوب می دونم که من مغلوب همین آهنگ صدات شدم...

و اما آخرین نکته ای که می دونم

 تو به چیزی که من فکر می کنم فکر نمی کنی   




تاریخ : دوشنبه 89/10/6 | 7:38 عصر | نویسنده : نازنین ظفرنیا

  24 ساعت گذشت از بر ملا شدن رازت

و فکرم همچنان مشغول تو است

غریبه ای در قصه خودش...

باز هم بین دو راهی عقل و احساس مانده ام

این بار شاهد پیروزی کدامیک هستم؟!

بغض صدایت آزارم می دهد

به احساست فکر می کنم اما...

کاش این بغض بشکند........




تاریخ : جمعه 89/10/3 | 10:23 عصر | نویسنده : نازنین ظفرنیا

این جا سرزمینی است از جنس خاکستر

جرم من نوشتن روی کاغذ است...

یک کاغذ بی خط

و مجازاتم ترس است و تهدید

من به خاطر عقایدم طرد می شوم

وبرای حرف زدن در لحظه ای که حق من است تحقیر

اما باز هم مینویسم با جوهری بی رنگ روی کاغذی بی خط....




       

  • آی سی کیو آی سی ال
  • فال حافظ