تاریخ : شنبه 90/5/15 | 5:32 عصر | نویسنده : نازنین ظفرنیا
نفس هایت به من نزدیک می شود
اما...
تو را چه به فرهاد یک فرهاد است و یک بیستون عاشقی
تو همین یک وجب دیوار فاصله را بردار...
من باورت می کنم
هنوز راه می روم در کنار لحظه ها..
نمی دانم باران آن سالیان را کجا ببارم؟
ابتدای این جاده ... ابتدای این دریا...
بنویسید، بخوانید
زنی می خواهد بخوابد و کابوس نبیند...
.: Weblog Themes By Pichak :.