سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یکشنبه 89/6/28 | 10:38 عصر | نویسنده : نازنین ظفرنیا

سرمای هوا را با استخوان هایم احساس می کردم

گویی خون در رگ هایم جریان نداشت

تلخی سیگاری که مال او بود دوست داشتم

قدم زدن با او در آن سرما چه قدر لذت بخش بود

تک تک کلماتش را با تمام وجود گوش می کردم

سراپا گوش بودم برای شنیدن کلام شیرینش

طنین زیبای صدایش را هنوز می شنوم

باور نداشتم که بدون هیچ مانعی با او راه می روم

با او حرف می زنم

و ناگهان از خواب پریدم...




تاریخ : دوشنبه 89/6/15 | 5:21 عصر | نویسنده : نازنین ظفرنیا

این روزها در کار خدا مانده ام

تولدی شیرین

تولدی پر از رویا

نامت را از پاکی ها گرفته اند...

ولی آیا امروز پایان یک تولد است؟

مهربانی هایت چشمم را بسته

لحن شیرین حرف هایت اشک را مهمان چشم هایم کرده

هوا پر از احساس غم است...

با شیرینی نگاهت چه کنم؟

پنجره رو به خدا باز است

کاش خدا نگاهت کند...




تاریخ : پنج شنبه 89/6/11 | 11:13 عصر | نویسنده : نازنین ظفرنیا

باز هم آغاز روز شماری

باز هم روزهای مبهم

باز هم دلتنگی

در خیابان بی هدف راه می رفتم

پاهایم بی اختیار مرا به سمت با تو بودن می کشاند

سرم را بلند کردم و ناگهان...

تو را دزدکی نگاه می کردم با ترس و دلهره

از کوچه ای می گذشتم که هوای تو را داشت

 به پنجره ای نگاه می کردم که تو پشت آن بودی

ضربان قلبم قابل شمارش نبود

می ترسیدم ... ترس از رسوا شدن

برگشتم بدون این که تو را ببینم....




تاریخ : دوشنبه 89/6/1 | 12:13 صبح | نویسنده : نازنین ظفرنیا

امشب تو می روی برای همیشه

جایت خالی است

نه برای من برای همه

دلتنگت می شوم

از همین حالا دلم برایت تنگ است

از امشب چشمم را به ستاره ها می بخشم تا شاید خبری از تو برایم بیاورند

از امشب سوار سرنوشت می شوم و خودم را به دست حادثه می سپارم

تو را به دست آن می سپارم که عشق را در دلم نهاد

سفرت خوش ...




تاریخ : پنج شنبه 89/5/14 | 1:25 صبح | نویسنده : نازنین ظفرنیا

تا می توانی باشی چرا باید نبودنت را باور کنم

تا می توانی لبخند لب هایم باشی چرا باید به یادت اشک بریزم

از دلتنگی ها که بگذریم...

از خاطرات که رد شویم...

باز هم دلایلی برای ماندن هست!

بگذار یک شب کنار تو از تشویش خالی شم...




تاریخ : سه شنبه 89/5/5 | 9:40 عصر | نویسنده : نازنین ظفرنیا

من در این دنیا به دنبال باوری نبودم

و رویا هایم پر از ناباوری است و بس..

دیروز گذشت با تو

امروز با خاطراتت تنها هستم

و فردا معلوم نیست من باشم یا نه

پای رفتن ندارم نای ماندن هم ندارم

ولی ای کاش پای رفتن تو بشکند...

و بمانی تا ابد

بمان تو که پر از مهربانی و بخشش هستی

بمان و اجازه عاشق شدن و عاشق ماندن را از من نگیر

من در دیروز مانده ام و هنوز پرم از ناباوری...




تاریخ : پنج شنبه 89/4/24 | 12:26 صبح | نویسنده : نازنین ظفرنیا

و اما امروز باری دیگر رویایم فرو ریخت

یک سلام...

و باز هم گرمای دستت و عمق نگاهت را حس کردم

چه احساسی شیرین تر از تجربه عشق..!!

ویرانی وجودم را زیر لحظه لحظه نگاهت احساس می کنم

و تو آن تسخیر کننده قلب منی ...

تا ابد

با من باش...




تاریخ : چهارشنبه 89/4/9 | 10:56 عصر | نویسنده : نازنین ظفرنیا

تولدی از جنس پاییز

از تن گندیده خاک ..

از بطن وجود زمین

من به دنبال تولدی نبودم ...

خدایا تو می دانی من در این زمین جایی ندارم

و تو می دانی من از اهل زمین نیستم

دلم آسمان را طلب می کند

در سرم هوای پرواز است

و باز هم تولدی دیگر...




       

  • آی سی کیو آی سی ال
  • فال حافظ