تاریخ : سه شنبه 91/3/2 | 12:25 صبح | نویسنده : نازنین ظفرنیا
بوی الکل می دهد دهانش، چشم هایش، وجودش
تمام مستی اش در لحن کلامش مشخص است
بوی گند دوست داشتنش تمام فضا را برداشته است
صدای گرفته زن در گوشم می پیچد،
که آخرین فریاد هایش از گلویش بیرون می آید
فریادهایی پر از درد....
و مرد چه بی رحمانه جبهه می گیرد
دفاع می کند از خودش و از آبروی رفته اش
سایه های درد مدام در حرکتند
و تمام نمی شود فریادهای مداوم آنها....
تاریخ : چهارشنبه 91/2/13 | 12:27 صبح | نویسنده : نازنین ظفرنیا
وسعت دل تنگی ام را از خواب های آشفته ای می فهمم
که با دیدنشان بیداری ام را به کابوس کشانده اند....
جایت خالی است در لحظه لحظه هایم،
در لحظه هایی که هر کدام بعد از نبودنت قرن ها طول می کشند
کاش یک روز کامل بودی
تا مرا از تمام شب زنده داری هایم
برای خیره شدن به قاب عکس خالی ات رها می کردی....
.: Weblog Themes By Pichak :.